جدول جو
جدول جو

معنی سی سر - جستجوی لغت در جدول جو

سی سر
روی خط الراس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سی سی
تصویر سی سی
واحد اندازه گیری حجم برابر با یک هزارم مترمکعب. میلی لیتر، سانتی مترمکعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاسر
تصویر سیاسر
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(پُ)
ماه که سی روز تمام است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سیا سَ)
قلم تراشیدۀ نویسندگی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیاه سر، ساراست و آن پرنده ای باشد معروف. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ سَ)
کنایه از آدمی زاد باشد. (برهان). آدمی. (فرهنگ رشیدی) :
سیه سر را قضا بر سر نبشته ست
گنهکاریش در گوهر سرشته ست.
(ویس و رامین).
، قلم نویسندگی. (برهان) (آنندراج). رجوع به سیاه سر و سیاسر شود
لغت نامه دهخدا
از دهات کتول استرآباد است. رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد چ 1326 هجری شمسی بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 171)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مرکّب از: بی + سر، آنکه سر ندارد. آنچه سر ندارد. بی رأس. تن بدون سر:
بیابان بکردار جیحون ز خون
یکی بی سر و دیگری سرنگون.
فردوسی.
ز بس کشته و خسته شد جوی خون
یکی بی سر و دیگری سرنگون.
فردوسی.
بگریند مر دوده و میهنم
که بی سر ببینند خسته تنم.
عنصری (از اسدی)،
الحق ستوه گشتم زین شهر بی سر و بن
وین مردم پریشان چون عضوهای بی سر.
شرف شفروه.
- تن بی سر، بدنی که سر آن را جدا کرده باشند:
همه دشت ازیشان تن بی سرست
زمین بسترو خاک شان چادرست.
فردوسی.
سر بی تنان و تن بی سران
چرنگیدن گرزهای گران.
فردوسی.
ای هر که افسری است سرش را چو کوکنار
پیشت چو لاله بی سر و دامن تر آمده.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ سَ)
مرکّب از: پی، پشت + سر بمعنی رأس پشت گردن، قفا. قذال، پشت گردنی. لت. سیلی که بپشت گردن زنند. زدن به پشت گردن و این در لهجۀ آذری متداول است
لغت نامه دهخدا
(سَ)
گداخانه. دارالمساکین:
هستی خلیفه نسب بغداد و قدس طلب
ساسی سرای جهان چه درخورست ترا.
مجیربیلقانی.
رجوع به ساسی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ اَ رَ)
دهی از دهستان سرقلعه گرمسیر ولدبیگی بخش ثلاث کرمانشاهان. سکنه 100 تن و قشلاق ایل ولدبیگی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیه سر
تصویر سیه سر
گناهکار سیاه سر
فرهنگ لغت هوشیار
آن چه سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سی پر
تصویر سی پر
ماه که سی روز تمام است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کی سر
تصویر کی سر
فرانسوی آبفشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگ سر
تصویر سگ سر
سگ سار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سر
تصویر پی سر
پشت گردن، قفا
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه سر ندارد، بی اساس بی اصل، پرنده ایست شکاری از نوع باشه شبیه به پیغو بیسره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سی سی
تصویر سی سی
سانتیمتر مکعب (اختصاری)
فرهنگ فارسی معین
هنگام سپیده، روی تپه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در عباس آباد بهشهر، کوهستان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
بیرون از خانه، داخل و خارج شدن به صورت متوالی
فرهنگ گویش مازندرانی
متکا، بالش
فرهنگ گویش مازندرانی
فرد نیرومند و خودسر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان چهاردانگه ی هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
بدون سرپوش، بی کله، روستایی از دهستان گلیجان قشلاقی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خانقاه پی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
لحاف بزرگی که روی کرسی اندازند
فرهنگ گویش مازندرانی